مهدی سلوکی: فکر نمیکنم «ستایش ۴» ساخته شود/سالها بیدلیل ممنوعالتصویر بودم
تاریخ انتشار: ۸ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۶۱۹۶۶۴
بازیگر سریال «ستایش» گفت: بعد سریال «نرگس» در حالی که علتش را نمیدانم، صلاح دانستند من فعالیتی نداشته باشم! آن زمان مدام قرارداد میبستم و به دفاتر میرفتم، اما میگفتند شما بروید منزل استراحت کنید!
به گزارش خبرگزاری فارس، سیدعلی ضیا در ویژه برنامه آغاز ربیع الاول میزبان مهدی سلوکی، بازیگر سینما و تلویزیون بود که اخیرا با ایفای نقش در سریال «ستایش» در شبکه سه دوباره دیده شد و در ویژه برنامه «فرمول یک» از دوران اجرا و ممنوع الکاری گرفته تا رفت و آمد بین دوبی و ایران و علت چاقی و احتمال ساخته شدن یا نشدن «ستایش ۴» سخن گفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سلوکی در ابتدا درباره آغاز کارش با اجرا و اینکه چرا این مسیر را ادامه نداده، توضیح داد: ۱۸ سال پیش مجری «نیمرخ» بودم، اما دیدم این کاره نیستم و اجرا را کنار گذاشتم!
وی افزود: مدل آن برنامه مجری بازیگری بود و ما پلاتو را حفظ میکردیم و مدلی که مهمانی داشته باشیم یا موضوعی به ما بگویند و اجرایش کنیم نبود. من هم اجرا را کنار نگذاشتم و خودش مرا کنار گذاشت. آخرین مجری «نیمرخ» بودم و دیدند جواب نداد کلا جمع شد!
نمیدانستم قرار بود گریمهای سریال چطور باشد
این بازیگر درباره انتقاداتی که به درنیامدن رابطه مادر و فرزندی بین او و نرگس محمدی شده، اظهار کرد: من، چون یک ذره پیر شده ام و نرگس نشده اینطور میگویند. البته من این را نشنیده ام کما اینکه من نباید جواب بدهم فیلمنامهای بود و قصه نوشته شده بود و من بازی کردم. نمیدانستم گریمها قرار بود چطور باشد و دخالتی هم نداریم. چون به من مربوط نیست.
سلوکی درباره استقبالی که از «ستایش» شده اظهار کرد: ما ایرانیها کلا خواسته یا ناخواسته سنتی هستیم. حتی نوجوانهای به روزمان هم رگههایی از سنت مثل احترام به بزرگترها، حرف زشت نزدن و... در وجودشان است. به اعتقاد من اینکه ستایش خلیی پربیننده شد این بود که این روابط را خیلی زیاد داشت. این احترام قشنگ بود.
گاهی مجبوریم سرتیترهایی را به مخاطب دیکته کنیم
وی تصریح کرد: یک جایی هم خواسته یا ناخواسته مجبوری. به هر حال سریال ساخته میشود که حرفی برای گفتن داشته باشد و ما سرتیترهایی مثل احترام را به مخاطب دیکته کنیم. برای همین هم مخاطب زیاد دارد.
همه جا حتی در شهرهایی که تلویزیون آنجا به سختی پیدا میشد از من درباره ستایش میپرسیدند
این بازیگر در خصوص آمارهایی که درباره مخاطب بالای «ستایش» مطرح میشود، گفت: دروغ و راستش را کار ندارم، اما قبل از اینکه کار را شروع کنیم هر جا میرفتم از من میپرسیدند ستایش چه میشود؟ حتی در شهرهایی که تلویزیون به سختی پیدا میشود کار را دیده بودند. پیش داوری نمیکنم و دخالتی در این مسئله ندارم، اما به نظرم مسائلی در سریال هست که ایرانیها دوست دارند.
سلوکی یادآور شد: پدربزرگ خود من وقتی در قید حیات بود و به خانه اش میرفتیم پدرم از قبل میگفت آنجا رفتیم پدربزرگ چیزی گفت جواب ندهی ها. روابط نوه و پدربزرگ را در سریال ستایش هم میدیدیم و نوه حتی اجازه اظهارنظر جلوی پدربزرگ را نداشت.
مثل همه ایرانیها ازدواج که کردم چاق شدم
وی درباره اینکه چرا زمان اجرا لاغرتر بوده، گفت: بله حتی وقتی بازی میکردم هم لاغرتر بودم. فکر کنم ازدواج کردم و آرامشم بیشتر شد که چاق شدم. ایرانیها اصولا اینطوری هستند و ازدواج میکنند چاق میشوند. آن اوایل اینقدر فکر نمیکردم اضافه وزن مهم باشد، اما وقتی از مخاطبان میشنیدم فهمیدم دیر جنبیدم. الان سه چهار سال است رژیم هستم و مدتها است این حس که با خوشحالی از سر سفره بلند شوم را درک نکرده ام. قبلا خیلی شل میگرفتم و اهمیتی نمیدادم. حالا به خودم آمدم و ۶، ۷ کیلو کم کرده ام و دست خانمم هم درد نکند که خیلی حواسش هست.
نمیدانم چرا ممنوع الکار شدم
بازیگر «تب سرد» در پاسخ به این سوال ضیا که چطور بعد از سریال «نرگس» که همه بازیگران آن جوان اول تلویزیون و سینما شدند، شما ممنوع الکار و از کشور خارج شدید، توضیح داد: بعد از آن سریال بود که در تایمی در حالی که علتش را نمیدانم، صلاح دانستند من فعالیتی نداشته باشم! آن زمان مدام قرارداد میبستم و به دفاتر میرفتم، اما میگفتند شما بروید منزل استراحت کنید!
زمانی که در دوبی بودم هم سعی میکردم به تلویزیون برگردم
وی اضافه کرد: این شد که دیگر به دوبی رفتم و چهار پنج سال آنجا بودم. البته در آن مدت هم سعی میکردم به تلویزیون برگردم. یک کار هم صحبت کردیم و قرارداد بستیم و سه چهار بار به ایران آمدم و برگشتم و نشد. گفتم حداقل پول بلیت مرا بدهید! به هر حال دوباره خواست خدا شامل حال من شد و با نقشهای کوچک کوچک کار کردم و به عشقم رسیده ام و دوباره دارم کار میکنم. چون من بازیگری را خیلی دوست دارم.
همه به سروسامان رسیدند و دلیلی ندارد ستایش ادامه داشته باشد
سلوکی در پاسخ به اینکه آیا «ستایش ۴» ساخته میشود، تاکید کرد: فکر نمیکنم. چون همه چیز به سرو سامان رسید و همه به مرادشان رسیدند و دیگر دلیلی ندارد که ادامه داشته باشد. قبلا برخی دوستان حرف زده بودند درباره فصل ۳ و دعوایشان کرده بودند ما حرفی نزنیم بهتر است. گفته بودند در فصل سه هستند و فلانی هست و نیست و...
وی خودش را از بین ایموجیها «هپی فیس» توصیف کرد و در پاسخ به اینکه به کارنامه هنری ات چه نمرهای میدهی، گفت: به کارنامه هنری ام ۶ میدهم.
ضیا هم بیان کرد که محمد سلوکی به او نمره ۷ را داده و مهدی سلوکی درباره نمره کارنامه هنری برادرش گفت: به او ۹ میدهم. به هر حال برادرم بزرگم است.
وی در پاسخ به ضیا که میگفت محمد هم حدس میزده او نمره ۹ میدهد، گفت: به قرآن با هم چک نکردیم!
سلوکی همچنین در پاسخ به اینکه کدامتان لوس ترید، اظهار کرد: ما کلا خانواده مان لوس هستیم. دو تایمان ناز میکنیم و نازمان خریدار دارد! البته فقط از طرف پدر و مادر.
این بازیگر در پایان خطاب به ضیا گفت: برنامه تان خیلی باحال و خوش انرژی است. خود شما هم خوش انرژی هستی. تعریف برنامه تان را شنیده بودم و حالا خودتان را هم دیدم و فهمیدم تعریفها درست است.
منبع: عصر ایران
کلیدواژه: مهدی سلوکی ستایش
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۶۱۹۶۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فقط یکی از معلمها میداند
خبرگزاری مهر، گروه مجله _ مرتضی درخشان: اینکه یک پسر در آینده چهکاره میشود را میتوان اول از همه از خودش پرسید و پاسخی که دریافت میکنید اغلب خلبان، پزشک یا مهندس است. البته ضمن احترام به صنف «لاستیک فروشان»، این قاعده، استثنائاتی مثل آن لاستیک فروش محترم هم دارد؛ اما این پاسخ اصلاً معتبر نیست، شما باید از افراد دیگر هم بپرسید، هرچند، در آنها هم پاسخ کلیشهای بسیار دیده میشود.
مثلاً در زمان ما پدر و مادرها مصرّاََ معتقد بودند که ضمن احترام به شغل شریف «حمالی»، ما نهایتاً حمال میشویم که البته بعضی اعتقاد داشتند که همان موقع حمال هستیم که البته با پیشرفت تکنولوژی و آشنایی پدر و مادرها با مشاغل جدید امروزه این رویه تغییر کرده و بخصوص مادرها معتقدند که بچهها «یک چیزی» میشوند که آن یک چیز حتماً حمال نیست.
خالهها و داییها معتقد بودند که این بچه هوش سرشاری دارد و ضمن احترام به «یک جایی»، یک روز این بچه به یک جایی میرسد! البته اگر شما رقیب فرزندان آنها بودید ضمن احترام به «هیچ جا» شما به هیچ جا نمیرسیدید.
عموها و عمهها خیلی متأثر از رفتار پدر و مادر شما آینده شما را ترسیم میکردند و اگر شما را دوست داشتند میگفتند که این بچه خیلی «باهوش» است و ضمن احترام به مقام شامخ «پدر»، یک روزی مثل پدرش یک چیزی میشود، اما اگر پدر شما و همسرش را دوست نداشتند، ضمن احترام مجدد به مقام شامخ «پدر» میگفتند، این هم مثل پدرش هیچ چیز نمیشود.
بهترین روش برای فهمیدن آینده فرزندان، جستوجو در بین معلمهای مدرسه بود. نه اینکه معلمها بدانند؛ اما یکی از معلمها معمولاً میفهمید. شما باید بگردید و برای هر دانشآموز آن معلم خاص را پیدا کنید.
از نظر مشاوران مدرسه که همه دانشآموزان اگر با همین روند ادامه بدهند ضمن احترام به «مشکلات جدی»، در آخر سال به مشکلات جدی بر میخورند. معلمها هم اغلب معتقدند که ضمن احترام به «زندانیان و خلافکاران»، دانشآموزان آخرش از راه بهدر میشوند و از این حرفها! اما یک معلم هست که انگار همهچیز را میفهمد، یکی که هر دانشآموز یکی برای خودش دارد و مال من «علیرضا افخمی» بود؛ معلم ریاضی سال اول دبیرستان.
من استعداد خاصی در فیزیک، هندسه و ورزش داشتم، خودم در کودکی فکر میکردم که فضانورد بشوم، در راهنمایی تصورم این بود که مدیر یک جایی خواهم شد، اما در دبیرستان، وقتی آقای افخمی به ما موضوع تحقیق داد که یک جوان چه خصوصیاتی باید داشته باشد، وقتی نتیجه کارها را بررسی کرد و به کلاس برگشت از یک ساعت و نیم زمان کلاس، حدود یک ساعت در مورد تحقیق من صحبت کرد. نه اینکه از تحقیق خوشش آمده باشد، نه! از یک جمله خوشش آمده بود. من یک جایی از این تحقیق برای نقل قول از پدرم نوشته بودم: «پدرم میگوید…» و همین جمله شده بود موضوع کلاس ما!
اصلاً قواعد تحقیق را رعایت نکرده بودم، حتی حرف مهمی هم در تحقیقات من نبود. علیرضا افخمیِ جوان، که خیلی لاغر بود و ریش کوتاه یک دستی داشت از این شکل نقل قول من خوشش آمده بود. او همان معلم من بود که فهمید قرار است چهکاره شوم، اما من همیشه با او «ارّه بده و تیشه بگیر» بودم. نهایتاً روزی که فهمیدم او درست فهمیده بود، دوست داشتم اینها را برایش بنویسم و بخوانم، اما سرطان این حسرت را به دل من گذاشت و آقای افخمی را توی بیمارستان پیدا کرد و با خودش برد.
خیلی دوست نبودیم، اما میتوانستیم در پیری دوستان خوبی باشیم. مثل بعضیها که این روزها دوستان خوبی برای هم شدیم. «علیرضا افخمی» خیلی شاگرد داشت، حتی شاید وقتی بعد از مدتها من را میدید نمیشناخت، اما من فقط و فقط یک افخمی داشتم…
کد خبر 6094247